داستان سه نفر شهود
نمیشه. درسته حکم دادگاه دارین و وکالت بلاعزل. اما باید سه تا شاهد داشته باشین. دو تاشون رو شما بگین بیان. نفر سوم رو خود دفترخونه داره فقط باید دو هزار تومن بهش بدین.
_ باشه حاج آقا. الان تلفن میزنم بیان.
- سلام آقای ...... . من الان دفتر خونه هستم. با شرمندگی احتیاج به شاهد دارم. شما چون از ماجرا خبر دارین و میدونم امین هستین اگه ممکنه بیاین و یک نفر امین مثل خودتون رو هم بیارین. من رو نشناسه بهتره. ممنون میشم.
- باشه حتما. هر چند دوس ندارم برای اینکارها شاهد باشم اما چون میدونم مصلحت در اینه باشه میام و یک نفر هم باخودم میارم.
نیم ساعت بعد دو نفر وارد دفترخونه شدند. و زن برای سلام و تشکر صندلیش رو ترک کرد و رفت که راهنمایی شون کنه کنار صندلی خودش و ازشون خواست که بشینن و منتظر باشن.
- دستت درد نکنه که اومدید ممنون.
- خواهش میکنم.
- این آاقا کیه؟
- اقای ........ شما رو میشناسه. متاسفانه نتونستم کسی بیارم که نشناسه شما رو. حالا شما هم حساس نباشین. بالاخره همه کم کم می فهمن.
- نه اصلا نمیخوام همه جا بپیچه. خب اشکال نداره که می شناسه. چاره ای نیست دیگه. حالا چیکاره هست؟
- خبرنگاره.
و زن همونجا روی صندلیش از بهت و حیرت خشکش زد.