loading...
داستان و حکایت
رضا نظریان بازدید : 37 شنبه 26 فروردین 1391 نظرات (0)

داستان ماهی های نوروز

پریزاد بیوه جنگاوری بود که سالها پیش در جنگهای ایران و دشمنان کشته شده بود. پریزاد دو دختر نوجوان داشت آنها مستمند و بینوا بودند و در هنگام عید تنها شیرینی آنها آب بود. صدای شیپوری که مژده بهار می داد لبخند در چهره غم گرفته آنها باز آورد، دو فرزند پیاله آب را به پریزاد دادند تا نخست مادر کمی آب بنوشد. چشمان پریزاد از این همه غم پر از اشک بود. هنگامی می نوشید دو قطره اشک از چشمانش در آن پیاله افتاد.

دختران پریزاد هنگامی که پیاله را گرفتند شگفت زده دیدند در آب، دو ماهی سرخ بسیار زیبا بازی می کنند.

هر سه با خنده و هیجان به آن ماهی ها نگاه می کردند. صدای در برخاست! چه کسی می توانست باشد؟

در پشت در اُخُس (اردشیر سوم پادشاه هخامنشی) بود. او گفت: برای من از رنج شما سخن ها گفته اند. دیروز به نزدیکان گفتم روز نخست نوروز را در خانه شما خواهم بود و آمدم که شادی را به شما هدیه کنم اما از پشت در صدای خنده های شما را می شنیدم.

پریزاد و دختران داستان ماهی ها را گفتند. اخس بسیار گریست و گفت وقتی فرزندان ایران این چنین گرفتار غم و تنهایی باشند پادشاهی را ارزشی نیست.

دستور داد یکی از باغ های پادشاهی ایران را به آنها بدهند و برای شادی آنها هر کاری از دستش بر می آمد انجام می داد.

از آن زمان بر سفره هفت سین ایرانیان ماهی سرخ میهمان شد و تا کنون هر سال همراه نوروز زیبای ماست.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 101
  • کل نظرات : 4
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 14
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 59
  • باردید دیروز : 4
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 68
  • بازدید ماه : 126
  • بازدید سال : 233
  • بازدید کلی : 4,770