داستان همراهی با مردم
شبی بازرگانان شیراز میهمان یعقوب لیث صفار پادشاه ایران بودند. بازرگانی با نیش خند گفت: مردم بدنبال بیچارگی هستند. آن ها نام شما را هر روز هزار بار بر زبان می آورند. چون می پندارند شما دشمن خلیفه هستید. حال آنکه ما از داد و ستد با دربار خلیفه سود کلانی می بریم. یعقوب بدو گفت مردم نیک می گویند من هم همان می کنم که می گویند.
بازرگان به آرامی گفت: ولی قربان مردم سود و زیان خویش را نمی دانند.
یعقوب گفت: مردم به من می گویند چه کنم نه سود و زیان آنها.
من سرباز مردم هستم و دست خلیفه را از ایران کوتاه کرده و می کنم.
یعقوب لیث صفار آزاد مردی بود که به ندای مردمش گوش فرا داد و آنها را در راه آزادی از چنگال خلیفه بغداد رهبری کرد. برای همین در تمام زمان ها محبوب ایرانیان است.